سلام امام مهربونم
آقا جون اول بگم راضیم به رضای خدا،بگم از اینکه اذن به پابوسی ندادین و سفرمون کنسل شد هیچ گلایه ای ندارم فقط میخوام یکم باهاتون درد دل کنم میدونم که همه حرفهای گفته و نگفته منو میدونید اما میگم واسه اینکه سبک شم
آقای من دلم خیلی خیلی واستون تنگ شده ،هر روز میگفتم خب خداروشکر یه روز دیگه گذشت کاش بقیه روزها هم زودتر بگذره و بیام پابوست آقا،هر روز خودم رو میدیدم که روبروی ایوون طلا نشستم و با اشک و نگاه باهاتون حرف میزنم و اروم میشم ،هر روز خداروشکر میکردم که امسال دیگه به جای اینکه روز تولد آقام برم مسجد با صدای نقاره و ورود خادم های شما اشک بریزم و بی تابی کنم ،همون جا توی حرم بی تابی های همه سال های عمرم رو جبران می کنم ،هر روز فکر میکردم اولین لحظه که وارد حرم شما بشم حتما باید برای خدایی که پادشاهی رو نصیب ما ایرانی ها کرد که در خونه ش با عشق گدایی کنیم حتما حتما سجده شکر به جا بیارم .آقا جون داشتم فکر میکردم ، نه راستش فکر نمیکردم دل بود نه فکر و......
نظرات شما عزیزان:

به امید روزای بهتر
پاسخ:اره فریبا جون منم خیلییییییییییییییییی
برچسبها: